مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بسوزیم و بسوزانـیم با گریه دو عالم را که سوزاندند ناموس رسول الله اعظم را لگد بر شاخه خورد و بار افتاد از درختی که به زیر سایهاش گیرد از آدم تا به خاتم را شب تشییع زهرا در سکوت کوچههای شهر علی میبُرد روی شانهاش عرش معظم را علی زهرای خود را خاک کرد و زیر لب میگفت از امشب میکشم من انتظار ابن ملجم را به قدری گریه کرد آن شب به بالای سر قبرش ز قلبش شُست با اشکش خوشیهای مجسم را شتاب دست سنگین را فقط مقداد میفهمد چِشیده صبح دفن فاطمه سیلیِ محکم را تمام نخـلها هستـند هر شب شاهد اینکه علی در چاه میریزد تمـام درد عالم را زنش را عدهای نامرد کوبیدند بر دیوار به که باید بگوید مرد عالم اینچنین غم را |